سکوتی مرگ

سکوت می تواند بی ثبات ترین وضعیت ممکن در تقابل با درد باشد. یک واکنش ارادی سینوسی که تا قسمتی کشش فراز و فرود دارد، جایی به قلّه می رسد و سرریز می گردد؛ گاهی بصورت فریاد، گاهی مُشت، دویدن و ...

وضعیتی که انگار یک جفت کلیّه اضافی درون مغزمان جوانه می زند، درد را فیلتر می کند و در خود می گنجاند تا آنجا که پر شود، لبریز گردد و دفع کند! در این فرآیند، سکوت پرصدا ترین امواج درونی است که از خود به خود می فرستی و با هرآنچه که با درد کلیه هایت همرنگ است همراه می شوی. حال، خواه موسیقی اثر گذاری، خواه قلمی مبیّن درونت، گاه سیگار و هر آنچه که تو را در این حالات درونی عمیق تر می کند.


درست وقتی که نمی دانی فریادی درونی و ناشناس تو را می خواند، یا تو درونی ناشناس را فریاد می زنی. انتخابت هرچه که باشد، در راستایی است که چیزی را با تو همراه سازد تا فراموش کنی با کسی درونت حرف می زنی که نمی شناسی!


این تعمّق موجب ابتلاست، همانطور که کلمات را سنگ می کند، درد می شود و هر قدر هم کلیه ها را خالی کنی، سنگ می زند به روحی که حرف می کشد! در نهایت کلیه ها از کار می افتند، زرد می روند و سرد می میرند ...


آ.ن عزیز، سکوت خود دردی است برای هضم درد، ابتلاست و اشتباه. امّا خاصیّت جنس مرد، درد با سکوتی است سرد؛ همانقدر که مرگ، مسکوت و مبهوت می نماید ...


محمد اسکندری - یکم بهمن 94

۱۰:۴۴

ابرها جای پای خوبی نیستند

دنیا برای آدم ها مثل خواب شیرینیه که فقط می بینند و از این بینش خواب آلود لذت می برند.

جسارت باعث میشه تا توی دنیایی قدم برداری که مطمئنی واقعیه، شاید نه به شیرینی خواب ترسوها، اما به آرامش گام هایی که زیرش پوچ و ابر نیست ...!


محمد اسکندری - دوازدهم آذر 95

۲۲:۵۷
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan